دلایل غرور و تعصب پرسنل نسبت به شرکتها
“تویوتا، بلای جان شرکتهای آمریکایی”
سالها قبل چند تن از مدیران شرکت بزرگ فورد، از آمریکا به کشور ژاپن سفر کردند تا ببینند تویوتا چگونه خودروهایی تولید میکند که توانسته است براحتی بازارهای آمریکا را فتح کند.
در یکی از نمایشگاههای خودروهای تویوتا در یوکوهوما، بصورت تصادفی صحنه ای را میبینند که باعث تعجب ایشان میشود. آنسوی خیابان، کسی را میبینند که از صف منتظران اتوبوس خارج میشود و با دستمالش، شیشه های یک ماشین را تمیز میکند و سپس سر جای خود در صف بر میگردد.
مترجم گروه فورد، علت اینکار را از او میپرسد و پاسخ عجیبتری میشوند. مرد ژاپنی میگوید این ماشین مال من نیست. من فقط در خط تولید این خودرو کار میکنم. این خودرو لکسوز است و بسیار گران. اما جدیدترین خودروی تولیدی ماست و من نتوانستم تحمل کنم که شیشه های آن، کثیف باشد. این ماشین، ارزش و اعتبار تکنولوژیک زیادی برایمان آورده است و نباید جلوه بدی داشته باشد !!!!
بازدید ها و بررسی های چند روز آینده، از خطوط تولید و سازماندهی انسانی و روابط مدیریتی این شرکت، به تیم فورد نشان میدهد که پرسنل تویوتا، خود را در زنجیره ارزش ها و استراتژی های شرکت سهیم میدانند و در واقع خود را جزیی از این کل با ارزش میپندارند و نسبت به آن عرق و تعصب دارند.
پرسنل، بخشی از ارزش های شرکت
مدتهاست که شرکتها برای ایجاد همیت و عرق به شرکت و محل کار، از روش های مدرن و روانشناسانه ای استفاده میکنند.
در واقع، شرکتها و مشاورانشان تلاش میکنند تا با ایجاد یک چتر ارزشی، برای کل شرکت، این حس را به پرسنل خود، منتقل کنند که ایشان نه فقط ابزار سود آوری بلکه عوامل خلق ارزش های کاری شرکت هستند و بایستی خود را بعنوان جزیی اثر گذار از یک کل باارزش ببینند و به حضور و کار کردن در این شرکت افتخار کنند.
کتاب ساختن برای ماندن Built to Last نوشته جیم کالینز و جری پوراس، یکی از تاثیرگذارترین کتابها، در همین راستاست.
این کتاب، با نگاهی به خصوصیات چندین شرکت عظیم و ماندگار، نقش و اهمیت تعریف “چشم انداز و ماموریت” در هر شرکت را بیان میکند. طرح و جا انداختن این دو موضوع برای پرسنل و سهامداران، باعث ایجاد استراتژی های یک شرکت برای موفقیت و ماندگاری میشوند. استراتژی، ستون فقرات و نقشه راه برای رسیدن به هدف نهایی یک شرکت است، که بایستی صادقانه و روشن بیان شود تا باعث همگرایی و هم سویی پرسنل با اهداف شرکت گردد. خط مشی و استراتژی در واقع جوهر مرکب همان چراغی هستند که کارکنان گرد آن جمع میشوند و برای رسیدن به آن، از چیزی دریغ نمیکنند.
برنامه ای که افراد را تا پایان با خود به همراهی وادار می کند، برنامه استراتژیکی است که قصه خوبی دارد. همه سازمان ها در تدوین برنامه استراتژیک از تکنیک های مشابهی استفاده می کنند.
اما یک چالش همیشگی در این سازمان ها چه در کشور ما و چه در سایر کشورها این بوده است که پس از گذشت چندین ماه از تدوین این نوع برنامه ها، اکثر افراد در سازمان به شیوه ها و رویه های پیشین خود باز میگردند و تحقق اهداف برنامه استراتژیک سازمان با مشکل مواجه می شود. پرسش اصلی این است که چرا چنین می شود و تفاوت آنها در دستیابی یا عدم دستیابی به اهداف برنامه ریزی شده در کجاست؟
استراتژی به قصه نیاز دارد
سه کارگر در یک کارگاه ساختمانی در یکی از کشورهای فرضی خاورمیانه، سیمان را با آب و ماسه ترکیب میکردند و بتن میساختند. رهگذری (بخوانیم ممیزی) از اولین کارگر پرسید چه میکنی و پاسخ شنید که بتن درست میکنیم. این سوال را از دومین کارگر پرسید که وی جواب داد بتن درست میکنیم تا دیوار بسازیم . رهگذر همین سوال را از نفر سوم نیز پرسید که جواب جالبی شنید: بتن درست میکنیم برای ساختن دیوار مدرسه ای که فرزندانمان در آن تحصیل کنند تا سرنوشتی بهتر از ما داشته باشند. سوال اینست که آیا کیفیت بتن ساخته شده و و بهره وری کاری همه این کارگران یکسان است؟
راست اینست که تفاوت در قصه آنهاست، تفاوت در قدرت چشم انداز آنهاست. چشم انداز قوی یعنی قصه خوب، قصه مهیج، قصه ای باور پذیر، قصه ای که هم شعور و هم شورکارکنان را بر انگیزاند.
انتخاب رنگ رسمی شرکت، تولید پرچم مخصوص، درج لوگو روی کلاه و لباسهای یکرنگ و یکدست پرسنل، خلق شعار شرکت و تولید سرود یا کلیپ تبلیغاتی نیز در راستای برند سازی و ایجاد همین عرق و همیت نسبت به برند شرکت میباشد.
گذشته از شرکتهایی چون تسلا، گوگل و تویوتا، در میان شرکتهای پیمانکار عمده ایرانی فعال در نفت و گاز، شرکت های Petropars و OIEC و پتروشیمی Aryasasol در زمینه برند کردن خود شهرت بیشتری یافته اند.
در میان شرکت کارفرمایی نیز، جایگاه شرکت نفت و گاز پارس یا POGC در این میان، غیر قابل انکار است. شرکتی که غرور کارفرمایی و تجربه فنی، در زمینه نظارت و اجرای طرح های عظیم و بهره برداری از پروژه های برق و نفت و گاز را همزمان در گستره پرسنل و مدیران خود ارائه میکند.
نظارت و مدیریت پروژه و سپس فاز بهره برداری و نگهداری در پلنت ها و مدیریت همزمان پیمانکاران گسترده و رعایت استانداردهای بالای ایمنی با حوادث پایین، امری پیچیده و مشکل است. راضی و فعال نگهداشتن طیف وسیعی از نیروهای متخصص روزکار و اقماری در خشکی و دریا، سازماندهی مدرنی را طلب میکند که مدیریت این شرکت، بخوبی از پس آن برآمده است.
من در راه اندازی چندین پالایشگاه و سکوی گازی، در شرکتهای پیمانکار POGC بوده و چند دوره آموزشی مانند PSM و SIMOPS و PSSR برای ایشان برگذار کرده ام و شناخت نسبی از این شرکت دارم.
انجام ماموریتها و اجرای قراردادها در زمینه اکتشافات، توسعه، تولید نفت خام و گاز طبیعی و فرآورش و همچنین حمل و انتقال نفتخام و فرآوردههای نفتی به مخازن و بنادر مربوطه، بارگیری در محدوده جغرافیایی پارس جنوبی، پارس شمالی، و دیگر میادین دریائی در خلیجفارس و وظایف دیگری که مجمع عمومی شرکت تصویب نماید، از جمله وظایف و مسئولیت های این شرکت می باشد.
بدنه جوان و خوشفکر این شرکت، بخوبی با سیاستگذاریهای سیستمی و زیربنایی در بخش HSE کنار آمده و برای پیاده کردن منویات ایمنی، در پروژه های شرکت، از هیچ تلاشی دریغ نکرده اند. اگرچه همیشه با وضعیت ایده ال، فاصله وجود دارد اما دیدن کارهایی مانند کلیپ فوق، نوید بخش اینست که شرکتهای ایرانی میتوانند فضایی را ایجاد کنند که علیرغم وجود برخی خلا ها و انتظارات، کار کردن در فضا و برند آنها، باعث افتخار و غرور پرسنل و خانواده ایشان میشود.
محمدرضا شعبانی، در شعر و متن زیبای خود، با ظرافت، مشکلات روحی ناشی از تنهایی و دوری از خانواده در کار اقماری را مطرح کرده است. شعری که بوی نفت و گاز میدهد و تصاویری بکر از آهن و فولاد، که زیبایی های محیط سکوهای دریایی را در کنار سختی های آن، نشان میدهد و فرصت کار در شرکتی چون نفت و گاز پارس را آوردن طاس جفت شش زندگی می داند…!
اینجا خلیج فارسه … قلبم میخواد وایسه
شرکتم نفت و گاز پارسه … جفت شیش طاسه
ویدیو مورد نظر در سایت آپارات قرارداده شده است که لینک دانلود آن در زیر آمده است:
با احترام و آرزوی سلامت برای تمامی کارکنان خانواده نفت و گاز و پتروشیمی
علی رضایی